امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در متن ادبی
دلم، بهارانه می بارد، جانم، شقایق وار می شکفد و هستی ام با تو بودن را زمزمه می کند؛ باغ اندیشه ام لبریز از صدای حضورت و پرچین های شوق، ملتهب دیدارت و انتظار، دریچه قلبش را به سویت گشوده است. دعا، چادر سبزش را بر دروازه شهر آرزوها بر پا کرده و نیاز و نیایش، دست به سوی آسمان بلند کرده اند و تا سحر، ستاره می شمارند و آمدنت را چشم به راهند. ای بهاری ترین آینه هستی، ای آرزوی زمان، قلب ها آذین بسته اند حضورت را و چشم ها دامن دامن گل بر جاده انتظار، می افشانند. کاش زودتر بیایی و خلوت سرد سکوت را بشکنی، تا دلم به زلال آرامش برسد! هر سپده دم، گل های «الغوث» می کارم و غنچه های «ادرکنی» می بویم و در سایه سار «الساعه» آرام می گیرم و در چشمه سار «العجل» وضو می سازم؛ سجاده امید، بر چمنزار آرزو پهن می کنم و دو رکعت نماز «رجا» می گزارم؛ شکوفه های نیاز به دست نسیم استجابت می سپارم و بر آورده شدن را به انتظار می نشینم، که انتظار، تعلق خاطری است به جاودانگی. می دانم که خواهی آمد و مرا از عشق لبریز خواهی کرد و پر از نور ظهور خواهم شد.
نظر شما :